سرمايه دارى بايد برود
دنياى بهترى ممکن است!
عطا يار احمدى
حکومتهای سرمایه داری هر گاه منافعشان به خطر افتاده و موقعیت سیاسی و اجتماعی شان از جانب توده های کارگر و زحمتکش زیر سوال رفته است، وحشیانه ترین شیوه های سرکوب و ریاضت های اقتصادی را به طبقه کارگر و زحمتکشان جامعه تحمیل نموده اند. تاریخ یکصد سال گذشته در ایران گواه حقیقی این شیوه های سرکوب و تحمیل فقر به طبقه کارگر و دیگر اقشار تحت ستم جامعه، از جانب دولتهای سرکوبگر سلطنتی و اسلامی بوده است. با سرکار آمدن رژیم جهل و جنایت اسلامی، فشار اقتصادی و سرکوب سیاسی طبقه کارگر و کمونیست ها توسط این نظام وحشی چند برابر شد. جمهوری اسلامی که با سرکوب خونين انقلاب و شوراهاى کارگرى توانسته بود خود را به جامعه تحمیل کند، علاوه بر کشتار کمونیست ها و مخالفين سياسى٬ با تهاجم مستمر به زنان و برقرارى يک نظام آپارتايد جنسى جامعه ایران را بيش از پيش به عقب برد.
اما تحولاتی که این اواخر در کشورهای مختلف جهان اتفاق افتاد، نه فقط تمام تئوری های ضد انقلابى نظريه پردازان نان به نرخ روز خور بورژوازی را پوچ اعلام کرد٬ بلکه یکبار دیگر مسئله انقلاب، عمل رادیکال و توده اى و تغییر از پایین به اراده ی مردم را جلو پای اکثریت مردم زحمتکش در سراسر جهان گذاشت. غده چرکين بحران اقتصادی که در سال 2008 در آمريکا ترکيد و به سقوط بانکها و بنگاه های سرمايه دارى منجر شد٬ فقط فروپاشى و شکست راست افراطى موسوم به نئولیبرالیسم نبود بلکه چشم انداز فروپاشى سرمايه دارى را مقابل جهانيان قرار داد. این بحران برخلاف وعده ها و یاوه گویی های سران ابله نظام سرمایه داری٬ نه تنها تاکنون کنترل نشده بلکه هر روز عميق تر ميشود و تبعات آن بطور واقعی جهان گیر شده است.
سرمایه داری به اشکال مختلف میخواهد بار و هزينه بحران را روى دوش طبقه کارگر بگذارد تا شايد به این شکل بتواند از ویرانگری بحران بکاهد و نظام سرمایه داری را یک بار دیگر از بزرگترین بحران از دهه سی تا امروز نجات دهد. یکی از شیوه هایی که سرمایه داری برای کنترل بحران به کار میگیرد تبلیغات دماگوژیستی، عوامفریبانه و مهندسی افکار عمومی از طریق رسانه هاست. آنها به این شکل می خواهند که طبقه کارگر و اکثریت جامعه را به قناعت برسانند که کمتر بخورند٬ کمربندها را سفت تر کنند تا سرمایه داران مفتخور بتوانند سرمایه شان را از نابودی نجات دهند. شیوه دیگر کاستن از حقوق ها و افزایش ساعت کار و سرعت کار کارگران است که مارکس در کاپیتال به درستی به آنها اشاره میکند. این شیوه به دلیل تناقض ذاتی این نظام محدودیت هایی دارد که نمی تواند از یک حد خاص فراتر رود . سرمایه داران نمی توانند بیش از یک حد خاص به کارگران فشار بیاورند و آنها را استثمار کنند چون اگر استثمار کارگران از حدی که زندگی آنان را با خطر مواجه کند بگذرد٬ دیگر زندگی کارگران از آنها سلب می شود. به همین دلیل به نفع سرمایه داران است که سرعت کار و فشار کارگر را در سطحی نگه دارند که کارگران بتوانند با مبلغ پولی که بعنوان دستمزد میگيرند خود را بازتولید کنند و روز بعد به سر کار برگردند.
اما سرمايه دارى در دوره بحران راههاى زيادى برويش باز نيست. وقتى اقتصاد بازار شکست ميخورد و بحران بالا ميگيرد٬ ناگهان دولتهایی که قرار بود دخالت خود را در اقتصاد به حداقل برسانند٬ شتاب زده برای نجات این نظام جلو افتاده اند و ارقام نجومى به سرمايه داران ميدهند تا ضررها را جبران کنند و همينطور در پی آنند که بیشترین فشار را به طبقه کارگر تحميل نمایند. اما تاکنون وامهای صدها میلیارد دلاری در کنترل بحران موثر نبودند و امواج بحران هر روز در کشورى و منطقه اى با وخامت شديدترى خود را نشان ميدهد. هر عمل سرمايه دارى که بى نتيجه ميماند خود به عروج بحران های شديدترى منجر ميشود. وضعيتى که خطر فروپاشی اقتصاد جهانى را به يک کابوس براى طبقه سرمايه دار تبديل کرده است.
در ایران يک سرمايه دارى ورشکسته همراه با استبداد و اختناق اسلامى مثل يک هيولاى وحشى به جان مردم افتاده است. تهاجم اين نظام ارتجاعى به کارگران بيحد و حصر است. از يکطرف با سياستهاى اقتصادى دست راستى يعنى آزادسازی قیمت ها و حذف یارانه ها به گرانى و فقر شديد دامن زدند. کارگر در ايران با اين وضع کار ميکند و حقوق نميگيرد. يعنى با گرسنگى دادن فرزندان کارگران حرمت و هويت شان را نابود و با گرو گرفتن نان بخور و نميرشان آنها را اسير خود کرده اند. در طرف ديگر٬ اختناق سیاسی و دیکتاتوری شديدى را راه انداخته اند و هر روز جنايت جديدى خلق ميکنند. اعمال فشار به جامعه و مردم آزادی خواه و برابری طلب در ایران هدفى جز ساکت کردن مردم و تداوم حکومت ارتجاع سرمايه دارى اسلامى ندارد. اين اعمال بيحرمتى و بيحقوقى شهروندان در همه شکل در جريان است: اعمال تبعیض جنسی و سوق دادن زنان به شهروندان درجه چندم. گرفتن شادی مردم با چماق شئونات اسلامى. سرکوب هر نوع ترقيخواهى و مدرنيسم به بهانه "غربزدگی". دخالت در خصوصیترین امور زندگى مردم مانند پوشش و معاشرت. سلب حق شهروندان در ابراز عقايد بدليل ناسازگار بودن با اسلام.
اين فشارهاى اقتصادى و سياسى توامان نتايج وحشتناکى ببار آورده است از جمله بيکارى وسيع و فروپاشى خانواده هاى کارگرى٬ افزایش روزافزون کودکان کار و خيابان خواب٬ گسترش ميليونى تن فروشى و پائين آمدن سن متوسط آن، گسترش ميليونى اعتياد ميان زنان و مردان و حتى کودکان٬ گسترش کارتن خوابها و بى خانمانها و گرسنگان. احساس بيحرمتى توسط شهروندان بنوبه خود به جنايت در جامعه دامن ميزند. دستگاه قصابى حکومت براى مقابله به شدت توحش در مجازات اسلامى افزده است. استفاده از قوانین جزایی ضد انسانی اسلامی و همچنین فتواهاى آخوندها که بساط اعدام، سنگسار، کشتار جمعی٬ تجاوز در زندانها٬ قتلهای زنجیره ای، اعمال شکنجه های وحشیانه، گسترش زندانها٬ و تربيت هر روزه نيروى سرکوب براى ارعاب بيشتر را بهمراه داشته است.
براستى چرا سرمايه دارى به اين همه جنايت و بربريت نياز دارد؟ چرا هر روز با زخمى بر قلب پدران و مادران و مردم در جامعه قدرتش را حفظ ميکند؟ چرا جنايت و خونريزى را نميتوان از سرمايه دارى جدا کرد؟ چرا اين همه خرج ديکتاتورى و سرکوب ميکنند اما حقوق کارگر را نميدهند و به فرزند محروم و گرسنه اش گرسنگى بيشتر و بيسوادى و بيمارى تحميل ميکنند؟ چرا اين نظام کارى کرده است که دیگر کسی زندگی نمیکند بلکه نهايتا برای زنده ماندن تلاش ميکند؟ اين جامعه است يا جنگل و باغ وحش؟
کارگران٬ همرزمان٬ اين سرمايه دارى است. از آمريکا تا ايران داستان کمابيش همين است. ميشود اين وضع را تغيير داد. ميشود بهتر زندگى کرد. ميشود حرمت از دست رفته را پس گرفت. ميشود انسان بود و براى برابرى و رفاه و آزادى همگان تلاش کرد. ميشود سرمايه دارى را سرنگون کرد. وقت اينکار رسيده است. بحران سرمايه دارى خودش دارد ميگويد عمر اين نظام گنديده به پايان رسيده است. اما تا طبقه و جنبش ما آن را جارو نکند خود بخود نميرود. سرمايه دارى بايد برود٬ يک دنياى بهتر ممکن است. دير هم شده است. زنده باد انقلاب عليه سرمايه دارى٬ زنده باد آزادی برابری حکومت کارگری! *